من بی صدا شکستم با بغض بی نشانه
بار سفر تو بستی بی من توبا من رفتی
یکباره دل باز کرد ان خاطرات بسته
مسافری شدم من خوابم ولی تو رفتی
بارفتنت نرفتی از یاد من همیشه
مسافری شدم من از راهی که تو رفتی
تااینکه من بیایم ان ردپای خسته
حس من را تو خواندی باشور عشق رفتی
غافل زشوق پرواز ماندم ز راه خسته
بابال عهد خود تابی کران تورفتی
من با سکوت ماندم سرشار از گلایه
به یاسها سپردی بایک اشاره رفتی
فکری نکردی ان یاس در حسرتت بمیرد
سوالم را گذاشتی تو بی جوابو ورفتی
عیبی نداره عشقم این اون جوابو خواسته
من با توام همیشه
تو حس یک حضوری
این سرنوشت منه
دنیا دیگه چاره نداره
:: برچسبها:
شعر,