لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب بین ساعات
7تا 7.15وجود داشت توی هیچ چیز دیگه ای وجود نداشت و ندارد و نخواهد
داشت یادش بخیر در به در دنبال یکی می گشتیم کتابامونو جلد کنه
همیشه تو مدرسه عادت داشتیم همکلاسی هاموبشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف
برای خوندن من می افته یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه
روزیه و چه ساعتی افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ اخر پنچشنبه از انتصاب به
عنوان مدیر کل شرکت مایکرو سافت هم بالاتر بود من مدرسه که میرفتم همیشه سر
کلاس به این فکر میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته سر همه قطع میشه
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتم الکی مداد رو بهانه میکردم بلند میشدم میرفتم
گوشه کلاس دم سطل اشغال بتراشم تو مدرسه ارزومون این بود که وقتی از
دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا به درس از ما عقب تر باشن یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب میکردیم
یادش بخیر چه زود گذشت چه زود بزرگ شدیم ارزوها و خاطرات زیبای کودکیمون رو فراموش کردیم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق,