من تا ابد ترانه عشقم را **در آفتاب عشق تو می خواندم
در پشت شیشه های اتاق تو**آن شب نگاه سرد سیاهی داشت
دالان دیدگان تو در ظلمت **گوئی به عمق روح تو راهی داشت
لغزیده بود در مه آئینه**تصویر ما شکسته وبی آهنگ
موی تو رنگ ساقه های گندم بود **موهای من خمیده و قیری رنگ
رازی درون سینه من می سوخت**می خواستم که با تو سخن گوید
اما صدایم از گره کوته بود**در سایه بوته هیچ نمی روید
ز آنجا نگاه خسته من پر زد**آشفته گرد پیکر من چرخید
در چار چوب قاب طلایی رنگ**چشم مسیح بر غم من خندید
دیدم اتاق درهم ومغشوش است**در پای من کتاب تو افتاده
از خانه ی بلوری ماهی ها **دیگر صدای آب نمی آید
فکر چه بود گربه ی پیر تو**کو را به دیده ی خواب نمی آید
بار دگر نگاه پریشانم **بر گشت لال وخسته به سوی تو
می خواستم که با تو سخن گوید **اما خموش ماند بر روی تو
آنگه ستارگان سپید اشک **سو سو زدند در شب مژگانم
دیدم که دستهای تو چون ابری **آمد به سوی صورت حیرانم
گوئی نسیم گمشده ای پیچید **در بوته های وحشی درد من
دستی درون سینه من می ریخت**سرب سکوت و دانه ی خاموشی
من خسته این کشاکش درد آلود **بردم زیاد اندوه فردا را
ناگه بروی زندگیم گسترد **آن لحظه ی طلایی عطر آلود
(فروغ فرخزاد)
:: برچسبها:
حافظ,