.....................



سلام احسان جونم خوبی عزیز

.

 

به نام نامی ؏شـق...

    به نام جنون...

به نام باران...

و بوے خوش سیب...

اڪَـر بارها و بارها بِرانی ام...

    دوباره به تو برمی ڪَـردم...

برمی ڪَـردم به تو و بیشتر از قبل دوستت خواهم داشت...!!

 تو شاه قلب منی

و فرقی ندارد

در کجای دنیا زندگی می کنی

کافی‌ست طنین ضربان نگاهت با من باشد

و عشق از دریچه ی چشمانت

به من سلام کند

آی مخاطب خاصم علاقه ات را 

به جان خریدارم

و هیچ گاه 

دست از دوست داشتنت بر نمی‌دارم

برات آرزو می کنم یکی رو پیدا کنی

که باعث شه دوباره از ته دل بخندی

غذاتو با اشتها بخوری

و همه چیز برات قشنگ تر شه یکی که باعث شه دوباره دیوونه باشی

و شادی رو زیر پوستت احساس کنی برات یکی رو آرزو می کنم

که باعث شه با زندگی آشتی کنی

 دقیقا نمیدونم از کی شروع شد اما خیلی وقته که دیگه هیچکسو اندازه ی تو دوست ندارم و به هیچکس جز خودت اهمیت نمیدم.

الان کل زندگیم مربوط به تو شده و برام مهمه که تو حالت خوب باشه،کسل نباشی،خسته نباشی،ناراحت نباشی و...

من حتی نمیتونم دیگه ببینم تو کوچیک ترین ناراحتی ای به اون صورت قشنگت اومده و دائم نگرانتم که اتفاقی نیفته که حالتو بد کنه.

تو با اومدنت تو زندگیه من همه چیزو قشنگ کردی یه جوری که دیگه هیچ سختی ای به چشمم نمیاد چون میدونم هرچیزیم که بشه عشق تو تو وجودم  دارم هرچیزیم شد میدونم که تو رو در خیالم دارم و در کل خیلی خیلی دوست دارم

و عشق، قشنگ ترین و آرامش بخش ترین و صمیمانه ترین حس دنیاست اون موقع به خودم قول دادم اگه عاشق یه نفر شدم، واسش مهربون‌ترین آدم دنیا باشم، یجوری که یه نفر با هیچکی غیر خودش اونقدر خوب و مهربون نیست، بالاخره  زمانش رسید و منم دوباره عاشق شدم، حقیقت تلخ و سنگینِ عشق برام رو شد، تنهاتر شدم، من دیدم آدما چطور من رو از تو دور کردند حالا هم دلم تنگ میشه واسه عشق و‌واسه تصویر قشنگی  که ازت داشتم، واسه جوری که میشد بشه و نشد، ببین توی عشق اگر روزی دختری شبیهه من دوباره عاشقت شد واقعا به عشق اش اعتماد و باور کن که تو را خوشبخت ترین مرد دنیا خواهد و عشق بهترین هدیه ست و قشنگ ترین رویا‌ ها رو بهت نشون میده

برایت آرزو می کنم یکی رو پیدا کنی

که عاشقانه دوستش داشته باشی 

که باعث شه از ته دل بخندی

غذاتو با اشتها بخوری

و همه چیز برات قشنگ تر شه یکی که باعث شه دیوونگی کنی 

و شادی رو زیر پوستت احساس کنی برایت یکی رو آرزو می کنم

که باعث شه با زندگی آشتی کنی

و عاشقانه زندگی کنی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 22 / 12

و ساعت 10:20 بعد از ظهر


سلام احسان جونم ماه رمضون آمد که تا حالمون رو خیلی خوب کند‌جایت تلویزیون و ماه عسل خالیه ست

چشم‌های تو چنان عمیقند
که لحظه‌ی نوشیدن به سویشان خم شدم
همه خورشیدها را دیدم
که در چشمانت به تماشای خود نشسته‌اند
چشمانت چنان عمیق‌اند
که حافظه‌ام را در آنها
از دست می‌دهم
و خیال
بوسه ات
چه
متن مفصلی
دارد
یکی می گفت یه افسانه هست که میگه شاید عشق
همون حسیه که قلب هاتونو باهم عوض میکنید‌ بیقرار میشید و برای همینه که بدون هم حس بدی
دارید، چون بدن میخواد که قلب اصلیش کنارش 
باشه به نظرم این قشنگ ترین تعریف عشق بود
و عمری که داشت زیر سایه ی این سه حرف
رو به زوال می رفت
هزاران هزار نیستی در این سه حرف
هزاران ترک شدن در سه حرف
نامش تو بود
و اگر می ماندی ما می شد
مرا ببخش
نباید دوستت می داشتم
خواب اگر نبود چقدر دق می کردم وقتی که به عشق دیدار تو چشم هایم را می بندم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 22 / 12

و ساعت 1:6 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم بوس بروی ماهت دوستت دارم

????
فتـح کن
بلنـدی های دخترانه ام را
و سقـوط کن
در پسـت ترین نقـاط اندامـم
در این فــراز و نشیـب ها
لحـظه ای تنهـایت نخـواهم گذاشـت
به دوست داشتنت مَشغولم همانند سَربازی که سالهاست
در مَقرّی مَتروکه
بی خبر از اَتمامِ جنگ
نگهبانی میدهد
دوستت دارم را که شنیدنِ شعر از حنجره‌ی شاعر چونان است که ابری دلتنگ به دشتی تشنه بزند تعارف باران را که باران پس از توست تماشایی‌ترین کارِ خدا
من توصیف عشق تو را کردم در شعرهایم
در زیر تمام عکسهایت
اما لایکها
همه برای عاشقانه هایم به تو بود
ما دو مصرع یک شعر بودیم وزن بود قافیه هم بود اما به قاب یک بیت نمی‌خوردیم من
ابتدای شعر و تو انتهای آن ایستاده‌ای ما اینگونه دوری را حفظ شده‌ایم
تو شیشه‌یِ عمرِ منی من تورو برایِ تمامِ ثانیه‌ها برایِ تمامِ دقایق برایِ تمامِ ساعت‌ها برایِ تمامِ روزها و ماهها و سال‌ها کنارِ خودم می‌خوام من تورو برایِ زندگی و برایِ تمامِ لذت‌هایِ کوچیک و بزرگش‌ می‌خوام
برایِ نوشیدنِ چای تو روزهای سردِ زمستونی برایِ تماشایِ یه فیلمِ جدید برایِ تجربه‌ی هیجاناتِ جدید برایِ سفر به مکان‌هایِ جدید برایِ کنارِ هم موندن و کنارِ هم ساختن تورو برایِ رقص برایِ خندیدن برایِ شادی من تورو برایِ درکِ معنایِ زندگی میخوام
????بسيار سخت است به زبان آوردن حس قلبیم
چه شد که دیدمت و تمام مرا تصرف كردی وصاحب قلب و روحم شدی هر روز بيش از پيش به اين راز پی ميبرم كه تو دنيای منی تو برای من و چه قشنگ است اين حس و با خیالت به زندگیم معنا میدی باور کن تمام من شدی
بیا کنارم و بمون برام همیشه



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 20 / 12

و ساعت 10:56 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم

????
دروغ چرا
بگذار راستش را بگویم
راستش را بخواهی
وقتی که نگاهت میکنم
قلبم تندتر میزند
انگار از قفسه سینه ام
میخواهد بیرون بیاید
اصلا بگذار کمی راست تر بگویم
من دلم تو را میخواهد
تمام تو را
همه تو را
من به دلتنگیِ
ممتد گرفتار شده ام دلم از عشقت پُر
و آغوشم از تو خالیست تو نمے آیے و این حبسِ ثانیه ها
در نگاهے ڪه به راه دوخته شده
نفس را بند مے آورد
لطفا هوایت را برسان
با شاخه‌ی گل یخ 
از مرز این زمستان خواهم گذشت جایی کنار آتشِ گمنامی آن وامِ کهنه را به تو پس می‌دهم 
تا همسفر شوی 
با عابرانِ شیفته‌ی گم شدن شاید حقیقتی یافتی 
همرنگ آسمان دیار من 
عشق
دور نيست همين كه آرامش از نگاهت ببارد
و هرم دستانت
تب تند تنم را لمس كند
واژه واژه
دوستت دارم
از لب هايمان مے چكد
و لا به لاے دلدادگے هايم
عشق مے رويد
روی موج دوست داشتنت بودم
دیشب خوابت را دیدم که بی هوا صدایم زدی
دست پاچه شدم
همه ی تنهایی ام روی زمین ریخت و بغض هایم ترک برداشت
تو آهسته گفتی
فدای سرت عزیز دلم
نبودنم قضا و بلایی بود
که بخیر گذشت
مـن از تمام اين دنيا عشق میخواستم
و مُشتـی شعر
و لبخندهای تو
كه تكثير میكند
عشق را به بینهايـت
پشت هر تنهایی
عشقی ست ممنوعه‌
و دختری که نبودن را کم آورده است
در ستیز با
واژه های وحشی قلم
تا رام کند
اسب سرکش اشک هایش را
کافی‌ست تورا به نام بخوانم
تا ببینی لکنت عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست
و چگونه لرزش لب‌های
من دنیا را به حاشیه می‌بَرد
دوستت دارم
با تمام واژه‌هایی‌که در گلویم گیرکرده‌اند
و تمام هجاهای غمگینی
‌که به‌خاطر تو شعر می‌شوند
ستاره ای هستی در آسمان شبم از تمام کهکشان ها گذر کرده ام تا منظومه ای به زیبایی لبخندهای تو، ببینم تا زمین روی پولک نشان زیبایی ات بدرخشد تو روی دست های من هر شب نقشی دوّار می زنی از پریزادی که حوصله ام را
فرسنگ ها طی کرده است
شب به خيرهايم را برای تو کنار گذاشته ام غزل نوش لبانم را
من از تکّه نانت عشق را چشيده ام
قوت قالبی که
با شيرينی خرمای چشمانت خوردن دارد
وقت خواب است و
دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر
ای نفست شرح پریشانی من



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 20 / 12

و ساعت 3:23 بعد از ظهر


قربونت برم که آنلاینی دلم واست رفت جان دلم بوس به روی ماهت راستی حال آقای یراحی خوبه سالم باشند

.........????عاقبت‌قلب‌ِتـــورا????
........????باشعرراضے‌میکنم????
........????باردیف‌وقافــــیه????
.....????دیوانه‌بازی‌میکنم????
...????مےروم‌درمجلسِ????
..????مشروطه‌ســـاکن????
..????‌میـــــــــــــــشوم????
....????یک‌سخنرانے‌علیه????
.......????حزبِ‌نازی‌مـیکنم????
.........????انقلابےمیکنم‌سبز????ُ
...............????وسپیدوسرخ‌وزرد????
..................????قلبِ‌خودررا با تـو????
.................????تقسیمِ‌اراضےمیکنم????
................????کودتایِ‌مخــــملی‌در????
............????چشمِ‌مَهرویان‌رواست????
........????حصرمیسازم‌تــــــورا????
....????پرونده سازےمیـکنم????
..????کاش می شدصورتِ????
.????ماه توگلـــباران‌کنم????
.????تاتویےدروازه‌بـــان????
.????درحمله‌بازےمـیکنم????
...????طفلِ جانم‌خسته‌شد????
......????درمکتب‌بےمهری‌ات????
.........????بس‌کہ‌دارم‌با‌کلامت????
..........????جمله‌سازےمیکــنم????
...........????گرتوبرگردےبه‌این????
..........????کاشانه بعدازسالها????
........????بازمهمانیُ‌ومـــــن‌????
...????مهمان‌نوازےمیکنم????
.



:: برچسب‌ها: شعر,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 19 / 12

و ساعت 8:20 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم ظهرت قشنگ و پر برکت باشه نشد داره بارون میاد جایت خالیست

در انتظارِ تو تا كی سحر شماره كنم؟

ورق‌ورق شبِ تقويمِ كهنه پاره كنم؟

 

نشانه‌های تو بر چوب خطِ هفته زنم

كه جمعه بگذرد و شنبه را شماره كنم

 

برای خواستنِ خيرِ مطلقی كه تویی

به هر كتاب ز هر باب استخاره كنم

 

شب و خيال و سراغِ تو، باز می‌آیم

كه بهتِ خانه‌ی دربَسته را نظاره كنم

 

تو كی ز راه ميای كه شهرِ شبزده را

به روشناییِ چشمم چراغ‌واره كنم؟!

 

ز ياس‌های تو مُشتی بپاشم از سرِ شوق

به روی آب و قدح را پر از ستاره كنم

 

هزار بوسه‌ی از انتظار لک زده را

نثارِ آن لبِ خوش‌خندِ خوش‌قواره كنم

 

هنوز هم غزلم شوكرانی است الّا

كه از لبِ تو شكرخَندی استعاره كنم!

 

#حسین_منزوی.



:: برچسب‌ها: حافظ ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 19 / 12

و ساعت 8:19 قبل از ظهر


دوستت دارم قند عسلم احسان جون جونی


ای شب به من بگو‌ اکنون ستاره‌ها
نجواگران مرثیه‌ی عشق کیستند هنگام عصر برسر دیوار باغ ما
باز آن دو مرغ خسته
                        چرا
                         می‌گریستند
اجازه‌ات را از آسمان گَرفته ‌ام
عـوضِ
ستاره‌ی
نداشته ‌ام
امشب دیوانه ی انحصاری ات باشم
ماه جان
ابر که سهـل است اصلاً پشت خدا
قایـم شـو
جفتتان را خواهم بوسیـد‌‍
پاتوق هر شب
کُنج خیال آغوش توست
و بودن در این بهشت را
با هیچ چیز عوض نمی‌کنم
عطر خیالت
اغواگرے ست
ڪه سڪوت شب را
به غوغا مے ڪشد
تا در هجوم
بوسه هاے مڪرر
چالش لبها پرده درے ڪند
از سڪوت سر به مهر چشم هایمان
توکه نیستی احساسِ کودکی را دارم که موقع یارکِشی هیچکسی برای بازی انتخابش نکرده همانقدر مظلوم همانقدر تنها همانقدر بیچاره
بیقرار
مثل سربازے کہ ماه‌هاست از آغوش معشوقہ‌اش دور مانده
همان‌قدر دلتنڪَ
همان‌قدر بی‌تاب
همان‌قدر حریص
  بیا کنارم و بازوانت را در من حلقه کن
و در پیچشِ تنِ من بی تاب شو
تا عشق در رگهایم به رقص درآید
ڪَاهے
سر بزن بہ حوالیِ رویاهایم
مثلا بیا و
یواشڪے تنهایی‌ام را ببوس
یا غافل‌ڪَیرانہ دلتنڪَی‌ام را در
آغوش بڪَیر بڪَذار ڪَرم شود خیالم
از سردے ِ نبودن‌ها
اگه تو رویا باشی تا ابد می‌خوابم که ببینمت
اگه درخت باشی تا ابد به خاطرت بهار میمانم
یا که اگه پرنده ای باشی
نوازشگر ترینِ بادهای جهان خواهم بود
مهم نیست چه چیز
هر کجا که باشی من از قبل آنجا هستم
فقط برای دیدنت و ثانیه ای دوست داشتنت تو قوی ترین و واقعی ترین احساس من هستی
از من نخواه که حفره ای را در قلبم ایجاد کنم چون نمی توانم در توان من نیست


نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 18 / 12

و ساعت 10:49 بعد از ظهر


سلام خوبی احسان جونم ای جانم که آنلاینی فدات بشم شبت خوش بوس به روی ماهت


ڪاش تو دبیر عاشقانه هاے من بودی
من مے نوشتمت
تو ڪتابم مے ڪردی
من مے بوسیدمت
تو جلدم مے ڪردی
من در آغوشت مے گرفتم تو منتشرم مے ڪردی
من بوسه بوسه میمردم براے نگاهت
و تو مثل مجله ے عاشقانه ها بوسه بوسه
قاب مے گرفتے
در اتلیه ے خوشبختے
و یک عمر
یعنی چهارستون احساسم
در تصاحب نگاه تو باشد
توی زیبا
که با ناز نگاهت
از دلم قرار برده ای و
مرا به درد عشق
مبتلا ساخته ای و
مُخدّر چشم های توست
رو بر می گردانی از من
درد می گیرد تمام ِ جانم
نگاهم می کنی
اما کوک ِ کوک می شود کِیفـَم
خوب ببخش ڪہ
زبانم نچرخید
بگویم دلتنگے
امانم را بریدہ
ڪہ دوست داشتنت
از عمیق ترین لایہ هاے
دلم برآمد پرید توے
گلوم و نتوانستم
تحویلت دهم
من آدمِ
دوست داشتن هاے
پرسر و صدا نیستم
آرامم
ساڪت
ڪمے خجالتی
این یادت باشد
آدم هاے آرام
رازهاے پرآشوب دارند
و تو پرآشوب ترین
رازِ منی
مَگوترینش بے اجازہ
نفس میڪشے
قدم میزنے
زندگے میڪنے
لا بہ لاے تمام
سڪوت هانگاہ ها
و شعرهام
برای در خواب دیدنت
به کدام پهلو باید خوابید کدام وِرد را باید خواند چگونه باید بود
که از میانِ تمامِ نخواستنی‌ها
یک توِ دلخواه به خواب بیایی؟
‏تو یه قسمتی از درچشم باد وقتی لیلی به بیژن میگه دوستت میدارم بیژن در جوابش میگه:
انگار دنیا رو گذاشتی تو دستام میخوام بگم دوست داشته شدن توسط کسی که
دوستش داری همین‌قدر دل‌نشینه همین‌قدر کافیه همین‌قدر ارزشمنده و همین‌قدر بزرگه



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 18 / 12

و ساعت 10:48 بعد از ظهر


سلام احسانم جونم فدات بشم که آنلاینی کاشکی میشد از همین فضای مجازی عاشقانه بغلت می کردم دوستت دارم


هر شب خیال
اشتیاق ِ
چشم هایت در سرم بارید
خدا
میلِ تماشای ترا
در باورم بارید
و من به تو مربوطم
‏طوری ‌که ‏
اندوه به شب
‏طوری ‌که صدای ‏بنان به حاشیه غروب
‏طوری‌ که آن ‏قناری زرد غمگین به شاملو
‏بی‌ آنکه هیچ‌ کدام
‏دلیل قانع ‌کننده‌ ای داشته باشم
تو بیا شبیـهِ سـاحـل آغـوش بـاز کـن‌تـا خیـالِ دریـا بـودن کنـم
خـدایـم بـاش تـا بـا شعـر عبـادت ‌شـوی مجنـون بخـوان مـرا تـا قـاب بگیـرم صـدایـت را‌ حـالا دیگـر از سینـه ی دیـوار هـم
نجـوایِ دوستـت دارم ‌مـی آیـد
بیشتـر دیـوانگـی کنـم بـا مـن مـا مـی شـوی
تو قشنگی مثل رگه های افتاب لای ابرای پنبه ای
مثل نشستن اولین برف زمستون پشت پنجره
مثل بوی شکلات داغ بعد از حموم
مثل غلت خوردن لای یه بغل قاصدک
مثل مزه ملس نارنگیای نوبرونه
مثل اهنگای پلی لیستم و صدای شروین
مثل ستاره هایی که وقتی میخندی تو چشمات میبارن
مثل تموم حرفایی که توی سرم برات نگه داشتم
مثل تجربه ی حس هایی که تا به حال نداشتم
مثل خیال کردنت با احتمال زیادِ براورده شدنت
‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎  مرا هوای تو هرگز ز سر به در نرود????
خیال چشم سیاه تو از نظر نرود
سرم به پای مزن گر بر آستانه ی تست
ڪه گر سرم برود عشق تو ز سر نرود????
ما را حرارتے
ز نفــس‌هاے تـ∞ـو بــس اســت



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 16 / 12

و ساعت 10:22 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم شبت خوش و دوستت دارم صدف زندگیم


تــــو را در
آااغوش خواهم
ستود به نرمے وآرامی ڪه فقط صدایِ تیڪ تااڪ ساعت
سڪوت را بشڪند
و من به جایِ
چشماانت بگویم
دوستت دارم
راستش را می‌گویم
آه که دوست داشتن تو
چنین که دوستت دارم
چه دردآور است
با عشق تو هوا آزارم میدهد
قلبم و کلام نیز
پس چه کسی خواهد خرید
یراق ابریشمین
و اندوهی از قیطان سپید
تا برایم دستمال های بسیار بسازد آه که دوست داشتن تو
چنین که دوستت دارم
چه دردآور است
من اینجام
درست وسط دلتنگی
در عمیق ترین نقطه ی آن
و نفس های باقیمانده ام
به عشق
آمدن تـــو
دم و بازدم می شود
آنقدر سرگرم دوست داشتنت شده ام
که بجای بوسیدنت
مینوشمت
و بجای در آغوش کشیدنت
در تو حل میشوم
مرا ببخش اگر این چنین
گیج و گنگم
و من هر روز لباسهایم را
به رنگ دلخواهت می پوشم
و در خیالم موهایت را هم که برایت
خودم عاشقانه شانه میزنم حالا برای یک با تو بودن
خودت بگو
دوست داشتنت را چگونه دم گوشت بگویم که جز صدای من
هیچ صدایی دم گوشت
شکوفه ندهد
ولی مانند روز برایم روشن است
میدانم روزی می آیی من در آغوش تو
خوش خنده ترین زن ِجهان خواهم بود
و تو با ارزش‌‌ترین مرد جهان
چون من عاشقت شدم
و قرار است بمانم و قرار اَست با تــو از تمام لحظه‌ها گذر کنم واژه ها از آن به بعد چقدر زیبا کنار هم چیده میشوند‌مانند این چند واژه
دوسِت دارَم وقتی که پاسخش میشود
مَن هم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 15 / 12

و ساعت 9:23 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی صبح قشنگت بخیر و زیبا


پاریس تمثیلی از
خیال لب های توست شهر بوسه های تب دارم می نوشم شراب لبت را مست در شب کریسمس تلو تلو خوردم در شانزلیزه آغوشت که انتها ندارد این خیابان گناه بگذار همه ببینند همه بدانند
من مریم مجدلیه ام و توعیسای من
و چشمهای من خاکستری ست که از عمقهای آن
ققنوسهای رنج جهان می زایند
تنهایم
از آن زمان که
شیدایی خجسته ام از من ربوده شد
مرور میکنم هر شب قبل از خواب تمامِ عشقم را مانند قرصِ آرام بخشی که
دکتر برایم تجویز کرده مرورت اما آرامم نمی کند بلکه تنها دلتنگ تر می شوم و این قصه تلخِ هر شبِ من است
همه ي اين ها براي توست
تا لبخندي بزني
و من آرام بگيرم
ساز ِ دست هايم را کوک کرده ام
تو را مي شناسند
مگر مي شود
خاطره باشد و تو نباشي کافي ست
نه با چشم
چشمهایم را باز میکنم
تو را میبینم دوست داشته شدنم را میبینم بیقرارت
میشوم، هر روز بیشتر از دیروز تو را دلبرانه
عاشقانه دوست میدارم
و این خودش شروع چند باره یِ
زندگیست
مرا آرام دوست بدار
میان نفس کشیدن های مدامت
میان مرمرین بلور نگاهت
و رهایم کن در خویش
تا حضور مقدس آرامش
که تب کند وجودم
از تداوم لبخندت
بر سایه سار شکوفه زار دستانم
مرا آرام دوست بدار
از هرم گرم نفس هایت
تا نهایت عشق
اجازه‌ات را از آسمان گَرفته ‌ام
عـوضِ
ستاره‌ی
نداشته ‌ام
امشب دیوانه ی انحصاری ات باشم
ماه جان
ابر که سهـل است اصلاً پشت خدا
قایـم شـو
جفتتان را خواهم بوسیـد‌‍
عشق شعبه ی دیگری ندارد به جز چشم های تو تو با همین چشم ها
پشت پیشخوان دوستت دارم
عاشقانه می ایستی
و راه به راه
برایم
ناز می فروشی
و هی ناز می فروشی
و ناز می فروشی
دیشب به خیالم به لبت بوسه زدم.
صبح شد نفسم عطر تـو دارد هنـوز



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فرال,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 15 / 12

و ساعت 6:4 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم آنلاین نیستی فدای روی ماهت بشم


شب كه مى شود
من و باران و لالايى نفسهايم
حرفهايى ست كه هيچ وقت به تُ نگفته ام
تُ  بدان
هر كجاى دنيا كه باشى
باران به خاطر دوست داشتن
تُ  مى بارد
تو که خیالت هست
ڪه قلبم دیوانه ے توست
و زیبایے نگاهش همچون دریایے توست
ڪه در قلب من
همواره جارے است
انگار ڪسے جز تو
به چشمانم نمے آید و
تـــــღـــــو
قشنگ‌ترین
تماس از دست
رفته‌ے آغوش منی
خودت بگو ڪے ڪجا
در کدام جهان در کدامین خیال
در ڪدامین نیمڪت خالے
یا ڪدامین ڪافه‌ے چوبے
یا زیر ڪدامین درخت چنار
و یا زیر ڪدامین باران
منتظر زنگ
آغوشت باشم
ترجمه عشق می ڪنم برای تو بهترینم به تصویرسازی می پردازم صورتت را چشمانت را لبهایت را فرهاد وار از تمام ڪوهها تندیسِ عشق♡می سازم نیاموخته می دانم ڪه دوستت دارم
چگونہ مے توانم
دوستت نداشته باشم
تو ڪه برهنہ در جان شعرهایم
نفس نفس میزنی
در بے تابیهاے دلم دست میبَرے
بیا و گره بزن
آغوشی را به تنت که دلتنگ توست
عشق در وقت نیاز
آغوش میخواهد و یک شانه‌ی محکم



:: برچسب‌ها: دلنپشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 13 / 12

و ساعت 10:6 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم شبت خوش جان جانانم


شب‌ها
خیالت به سرم میزند ذوق میکنم و پنهانی میخندم چشمانم برق میزند و تو را می‌بینم که در انتهای چشمانم ایستاده‌ای می‌بینیم از ماه هم زیباتر شده‌ام اما بدون تو
به آسمان نمی آیم
به حتم
طعم چشمانت
دلچسب ترین
قهوه ی دنیاست
و من در کافه ی دنج دلت
جرعه به جرعه
می چشم‌
لذت گرمی عشق را
دوستت دارم هایت را
حواله ی آغوشم کن
سرمستم از بوسه هایت
میچرخم و میچرخم
همچـون پروانه به دور شمـع
این بوسه های ناب
عجیب تنـم را میسـوزاند
و مرا به جنـون میکشـاند
هیچکدام از
خواب های مـن
رویاهای صادقی نیستنددروغ می گویند تا می خواهد دستم به تو برسد زیر پایم را
خالی می کنند
تو نیستی
و تمام سهم من از عشق
استشمام
عطر دلتنگی است
که در غیابت
درون آسمان قلبم شناور است
کاش می دانستم
از کدامین سوی مشرف می شوی
تا چشمانم را
فرش نگاهت کنم
قلبم را عاشقانه
پیش رویت بگسترانم
تا بیایی
آغوش بگشایی
و خوشبختی را به لطف حضورت
پیش رویم پاگشا نمایی
هیچ چیزی جز تماشای تو
اندوه بیشمار را از دلم نمی تکاند
و جز دوست داشتنت درون قلبم
هیچ نمی ماند
در میانِ شلوغی های ذهنم جای یک دوستت دارم
از زبانِ تو
چقدر خالی ست
بیا و سرت را
بر سینه‌ام بگذارتا این زندگی
به رنجی که می‌‌کشیم بیارزد
آنگاه که
صدای تو را می‌شنوم
می‌پندارم که می‌توانم دیگر بار
از تو شعله‌ور شوم
جام چشمان تو را
من دوستش دارم ولی
بی‌گمان معشوقه‌اے دیگر
خمارش می‌ڪند↯



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 12

و ساعت 10:4 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم قربونت برم که امروز همه اش آنلاین بودی جان جانانم دوستت دارم بهترین قلبم


شب كه مى شود
من و باران و لالايى نفسهايم
حرفهايى ست كه هيچ وقت به تُ نگفته ام
تُ  بدان
هر كجاى دنيا كه باشى
باران به خاطر دوست داشتن
تُ  مى بارد
به شوق دیدارت
نبض زمان
و ستاره های آسمان را
می شمارم
بی قرار قرارم
تا چشم های انتظارم
طلوع خورشید تو را
به نظاره بنشینند
و تمام عمر عاشقی کنم
و سنجاق ميكنم تورا به عاشقانهايم گويي كه تو در ميان همه چيزي خود جاني
جان را عزيز ميدارم
بر شوق وصال چشمانت
ميسرايم به آغوش خيالم ميكشانم تورا عطر نفسهايت متولد ميكند مرا كودكی ميشوم پر از تمنای خیال آغوش تو
اما تو‌ قلبی آتشین در سینه داری تو که خوب و کمیابی
مهربانِ بی همتا
دلتنگ شو
سراغم را بگیر
این فاصله را بردار
صدایم کن
بگذار طنینِ صدایت بپیچد
در تمامِ من برای این روزهای تلخ
نوشدارو باش خوشبختی به همین سادگی ست
که باشی و بمانی و بمانی
هر چند دور
هر چند دور و دورتر
من به همین هم قانع ام
جواب ؏شـــق دوستت دارم نیست
     جواب عشق
       بوســــــه ای‌‌‌
   از سر شیــــدایی  است
و خیال آغوشـــــت
میتوانــد قشنگتریــڹ
سرخط خبــرها بـاشد وقتی
تـــو میتوانــــے
قشنـــگ تریڹ تیتر زندگـے
مـــڹ بـــــاشی
و چشم های تُو
زادگاه خورشید است
نگاهم که می کنی
صبح در دیدگانم حلول می کند
روشن می شوم
نور می گیرم
و در تقویم باغچه خیالم روزی دیگر
رقم می خورد



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 11 / 12

و ساعت 10:38 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم قربونت برم که آنلاین هستی که من حس ات میکنم با تمام وجودم با تمام عشقم

بگذار دوستت بدارم

تا از اندوهِ بی‌کرانِ درونم

رهایی یابم

تا از روزگار زشتی و تاریکی برَهَم

بگذار دمی،

در بسترِ دستانت بیارامم.

ای شیرین‌ترین آفریده‌ها!

با عشق می‌توانم

هندسه‌ی جهان را دگرگون کنم،

می‌توانم در برابرِ این پریشانی تاب آورم ...

 

 

#نزار قبانی

 

????✨????✨????



:: برچسب‌ها: حافظ ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 11 / 12

و ساعت 9:49 قبل از ظهر


سلام عزیزم جونم که آنلاینی کی میخواهد رای دهد ما در برابر امثال آقای یراحی مسئولیم و شرمنده


شب
هجـوم چشـم‌هاے تـوست
وقتی ناڪَهان
در مـن شعـرے می‌شـوے
بہ وسعـتِ عاشقانه ی یڪ زندڪَی
شب را دوسـت دارم
وقتی سـرآغـازش تـو باشی
راز چشمانت
چیست ڪه وقتی با آن
لبخند زیباے نگاهت به من
می‌نگرے دلم از شوق لبریز می‌شود
شورے می‌گیرد جانم و تمام
عاشقانه‌هاے دنیا را ارزانۍ چشمانت می‌ڪنم
و در این
سکوت شب
مرا به نجوایی بکشان
سرشار از نوازش دست
زیر نور مهتاب
آرمیده در آغوش هم
بوسه‌هایی کشدار
با طعم شیرین لب‌هایت
لبریزم کن از عطش عشق و رهایم مکن
تو دلیلِ اعتقادم به عشقی
تو دلیلِ دیوونگیِ منی
تو‌ فرشته‌ کوچولویِ منی
تو تنها همیشگیِ منی
تو‌ قشنگ‌ترین‌ تعهد‌ِ منی
تو امیدِ بینِ همه‌ حسایِ بدَمی
تو پایان‌ِ هَر‌ جستجوی‌ مَنی
تو ثانیه هایِ منی
و اگر تو‌
درون قلب من نبودی
پس این همه تکاپو برای چیست این همه تپش برای کیست و اگر تو
درون قلب من نبودی
پس من برای چه مینویسم من برای چه زنده ام و من به چه امیدی در انتظار فردایم تو تمام انگیزه ی من
و تمام ذوق من برای آمدن فردای عشق توست
دلتنگم در حصار عشق
گردا گرد تنهااایی برای آغوشت صدایت نگاهت میخوانمت مرا فقط کمی باور کن
یکی از قشنگ‌ترین نوشته‌های عاشقانه‌ای
که خوندم این نوشته از جواد گنجعلی بود به خاطر داشته باش در روزگاری که عشق
مسخره به‌ نظر میرسید دوستت داشتم و کار
دیوانگان جدی‌گرفتنِ همین کارهای مسخره بود



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم‌ فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 10 / 12

و ساعت 10:39 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم آنلاین نیستی از خودت خبر بیار

☃️❄️????
 ‌ ‍ شب
پر است از
رد پای
خورشید چشم هایت
نگاه کن
ستاره بارانِ
آسمان لب هایم
به شوق بوسیدنِ
رد پای توست
که شب هایم را
روشن می کند
اگر هر شب
لبخندِ دلنشین ات
ونگاه مهربانت
برکت زندگی ام باشد
چیز دیگری از خدا نمیخواهم
جز همیشه بودنت در کنارم ‌‌‌
هر شب از بلندےِ نڪَاهم
پيشانی‌ات را می‌بوسم عطر فنجانت را آغشته به ڪَل‌سرخ می‌ڪنم تا عشق از دهانت نيفتد‌ وقتی جهان
رڪَ سرخی می‌شود
        ڪه
    تا امتداد قلبم
 از سمت تو ڪشيده می‌شود
هر شب
دوست‌داشتنت را
تڪرار می‌ڪنم و با خیال این عشق آهنڪَ چشمانت را می‌بوسم در قلب پر از تپشم می‌خوانمت اے زیباترین عشق
در وادے محبت ققنوس‌وار در منی و می‌سوزانی
                  درون پر از التهابم را
و سهم من از تو
دلتنگی بی پایانی‌ست
که روزها دیوانه ام می‌کند
شب‌ها شاعر
با خیـالت زندگی میکنــم
و با خودت عاشقــی
کاش دو بار زاده میشـــدم
یکی برای مـــردن در آغوش تو
یکی برای تماشـــای عاشقی کردن
برای تو و روزی که در آغوشت بگیرمت
و تو معاهده‌های صلح تاریخ را
به چالش می‌کشی
عطر پیراهنت
بهترین سفیر صلح جهان است
بیا و مرا در آغوشت بگیر
آنقدر عاشقانه که وابسته ات شوم
جوری که جز آغوش تو
هرگز،
پرِ پروازی نداشته باشم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 9 / 12

و ساعت 10:25 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم شبت خوش عزیزم دوستت دارم بهترینم


امشب نبض بوسه هایت قلقلک میدهد
گونه های شب بو را ضمیر دهانم
معلق میان نفس‌های تو
پنجره،ماه،همه
عطر تو را سر میکشند کاش در آغوش رویاها
خواب بمانیم تا ابد پلکهایم طفره میروند
بیداری را
شب که می آید با خودش تُو را می آورد تُو را که نه خیالَت را خودت که هیچوقت نیستی ولی خیالَت امّا مثل تُو نیست و تا جانَم را نگیرَد قصدِ رفتن ندارد
از من
درمقابل شب شفاعت کن از من درمقابل دلتنگی از من درمقابل بی‌خبری از من درمقابل فکر کردن به اینکه حالا
درست در همین لحظه داری چه‌کار می‌کنی از من
درمقابل فکر کردن شفاعت کن
جهانم آشفته است جهانم میزان نیست جهانم پر از اضطراب است لحظات چموش‌اند تنها هنگامی که به شما می‌رسم رو به روی تو‌ام و به تو سلام می‌کنم آن زمان جهان به تعادل می‌رسد جواب بدهی یا نه تو جهان مرا متعادل می‌کنی
مثل یک شعر
بامن رفتار کن
همانی که دوست داری
هنجار سطرهارا بشکن
لای یکی از سطرها
دکمه های پیرهنم را واکن
چتر واژه هارا ببند
بگو
باد بوزد
باران ببارد
شعر بیاید
مرا
در آغوش بی قرار تو بنویسند
تو یکی من هم با تو یک شده‌ام هر چندبار که تو را و خودم را می‌شمارم همه یک است یک عدد قُدسی است عدد دوست‌داشتن عدد دانایی و عشق است اعداد خلاصهٔ آئین دلبری هستند
و در چشمهای
تو فریادی ست آن هنگام که دوستت دارم را
با بغضی بی اختیار در برابرم
معنا می کنی
بیا حواس دلمان را
پرت کنیم
مثلاً تو دلتنگ ترین
قاصدک دلم را عاشقانه صدا کن و من از کوچه کوچه ی
قطبِ احساست
تمام فاصله ها را
قدم به قدم یواشکی بردارم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 8 / 12

و ساعت 10:45 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم دوستت دارم بهترینم شبت خوش

☔️
هر شب در گوشِ تو
عاشقانه ترین شعرها را می خوانم
و خاطره ام را یک به یک
پاک می شوند در طعم خیال لبهایت
عطرت را از میان امواج مویت
تا مرز ناهموار گردنت
حس می کنم
و برای هم آوا شدن در آواز ِ نفست
چند نقطه کافیست
تو در قلب ِ منی
آنجا ڪہ هَـــر ثانیہ
صدایی دوست داشتنت را
اعتراف می‌ڪند
آنقدر ڪہ تمام رگ‌هاے تنم
می‌دانند من تــــو را
زندگی می‌ڪنم
امشب
از دنیا یک پنجره ی نیمه باز
رو به مهتاب میخواهم که دست عطر گل شب بو را بگیرم
و با نسیم میهمان خوابت شویم تو بخواب
من تماشایت میکنم
نفس هایت را می نویسم این ناب ترین شعر عاشقانه ی جهان خواهد بود
می نویسم امشب
تمام تورا
واژه ها همدیگر را در آغوش کشیدند
از بی تابی من
ستاره ها می رقصند
آسمان جشن گرفته
مرا آرام نمی کند
این بزم
همه ی کهکشان فهمید چقدر آغوشت را کم دارم
تو هم امشب مرا در خوابت
تعبیر کن
شاید آرام بگیرم
????می شود روزی تـو را قدری تماشایت کنم
آنقدر محوت شوم درخویش پیدایت کنم
میشود روزی شوم مست از مِیِ لبهـای تو
بـا غــرورِ خستـه ام حـلِ معمـایـت کنم
میشود قـدری نشینی محوِ دیدارت شوم
آمـدم تـا عـرصـه ی محشر تمنـایت کنم
علـتِ خلـقِ منی ای منشـاءِ احساسِ من
آرزو دارم کـه صدها بـوسه بـر رویت کنم????



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 7 / 12

و ساعت 10:12 بعد از ظهر


سلام احسان جون جونی خوبی آقای یراحی حالشون چطور هست خدا حفظشون کند چقدر ناراحتم خودشون رو فدا کردند

????
دَر این قَحطی عِشق
دِلَم صَندو‌قچِه‌اے‌ست ڪوچَڪ و مُحڪم
مَملُو از عِشقِ تُو
اما دَرونَش نامُ تُرا
دَر پارچِه‌ےسِفیدِ مُحَبَت پوُشاندِه‌ام
مَن هَنوز هَم
به دُور از چِشمِ حَسُودان
                 دوستت‌دارم
شب چشمان توست در دم‌ و بازدم نفسهایم ڪه بی‌‌بهانه مرا به زندڪَی میخواند و روحم را به نرمی نوازش می‌دهد مثل طنین زیباے عشق
مثل رد بوسه‌هاے ڪَرمت
برڪَونه‌هاے خیالم
   ڪاش میدانستم
چه ڪرده‌ایی بی‌آنڪه ببینمت
                  آرام جانم شده‌ایی
عاشقی
شوخیِ سنگینے بود
ڪه این روزگار‌ با من ڪرد
ارمغانش موهاے سفــید روزهاے سیــاه و سالهایــے ڪه عاشــقي ڪردم
بے آنڪہ
معشوقے داشتہ بــاشم‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‍ ‌‌‌‌
هر روز اتفاق عاشقانه تری
در من رخ می دهد دیروز در خیالم تو به شکل پیاده رویی بودی
که تو را آنجا دیدم
امروز به شکل
شاخه گلی سرخ بود که تو برایم هدیه
کردی و فردا
شک ندارم به شکل رقص کُردی خواهد بود
که تو دستهایم را می گیری و من
قدم هایم را با قدم هایت هماهنگ میکنم
ڪنارم بمان چشمانم بدجور بہ نور چشمانت
نیاز دارد
ناتمام مرا تمام ڪن
با یڪ نڪَاه
با یڪ سخن
با یڪ ماندن
من پُࢪ از دوست داشتنِ توام
پࢪ از ذراتِ معلّقِ عشقت
پࢪ از آغوشی که الگوے
قد و قواره‌ی توست
و حجمِ تنِ تو را در خودش
گود انداخته است
من مسئولِ خواستنِ توام
و سرودے از این بهتر براے
سرودن نداࢪم
????????



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 7 / 12

و ساعت 9:47 بعد از ظهر


احسان جونم شبت بخیر عزیزم می بوسمت الهی من فدات بشم آنلاینی الهی به حق امشب تو تا ابد مال خودم باشی

????
چقـدر دوست دارم
خیال دستهایت را
ڪـه دستهای ڪوچڪم را
درآن جا بدهی
و نوازش کنی
تا بفهمم تو ڪنارم هستی
ومــن تڪیـه گاهی مطمئــن دارم
تو آمدی
زمان خشکید
در تب نگاهمان
بوی شب قشنگ آمد
دلم دچار شد
به شب عشق
و امشب
آغاز من هست
همین امشب را
در چشمانت زندگی می کنم
امشب مرا
عاشقانه دعوت کن
با بوسه ای تا تسخیر آغوشت
خیابان‌های پاییز را قدم می‌زنم
بی‌چتر
در باران
کافه به کافه قدم‌هایم می‌گویند تنهایم
اما خیابان‌ها به یادم می‌آورند
من کسی را
بسیار دوست دارم
گاهی بگذار سیر نگاهت کنم
گرچه سیر نمی شوم
گاهی از عشق بازی خسته ام کن
گرچه خسته نمی شوم
گاهی اجازه بده
دوستت داشته باشم
گرچه می دانم دوست داشتن 
برای تو کافی نیست
اما بگذار فعلا  دوستت داشته باشم
اعتراف مي كنم
كه از پس نخواستنت بر نمي آيم
مي خواهمت
چنان كه كودكي رويايش را
پرنده اي بال هايش را
و عاشقي معشوقش را سخت مي خواهمت
آبي آرامم
اي عشق
کوتاه می نویسم
یک
دو
سه ،
آهای ای عشق
تا پایان جهان
یک بار
اما همیشگی
دوستت دارم
سهم ِ من از تو عکسی ست که هر شب دکمه ی پیراهنم را باز می کنم
موهایم را شانه می زند
به چشمانم شب بخیر می گویم
و برای قلب ِبیمارم عشق دَم می کنم
یڪ شب مے آیے،ڪہ همہ ے ماہ را فروختہ ام
فروختہ ام فقط بہ یڪ بار نگاه
فروختہ ام بہ یڪ بار خندیدن
بہ درخشش یڪ پولڪ از پیراهن
و بہ برقے از خندہ ات
بہ یڪ قدم از فردایے ڪہ قرار است بیاید‌ فروختہ ام بہ تار مویے از تو ڪہ همہ ے موسیقے من است
من زلمس نفست
قصد زیارت دارم
من به بوسیدن
لبهای توعادت دارم
عطر موهای تو
ارامش شبهای منو
اندر ان قصه به صد شیوه
حکایت دارم

☔️????????☂️????????????????

‍ تو همانی که به قصر دل من سلطانی
حاکم قلب منی خوب خودت می دانی
همه ی فکر و خیالم فقط اندیشه ی توست
تو همانی که در این خاطره ها پنهانی
در دلم عشق کسی نیست به جز عشق رخت
خط به خط راز مرا از نگهم می خوانی
قلبم از هر نفس تو ضربان می گیرد
همه شب در تپش جان و دلم مهمانی
شدم انگشت نمای همه ی مردم شهر
همه گویند که دیوانه و سرگردانی
دگر افزون شده از زخم زبان درد دلم
تو همانی که همه درد مرا درمانی
حکم کن ای شه احساس دل عاشق من
حاکم عشقی و این را به یقین می دانی
شب زمستانی
و طعم چای و شکلات
گلدان شعمدانی
شعر
موسیقی
آواز عاشقان
نم نم باران
عطر پاک خاک
باد سبک بال
و جاده هایی که می‌پیچند به دور کوه
مجموعه چیزهایی هستند که مرا
یاد تو می اندازند



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 5 / 12

و ساعت 11:32 بعد از ظهر


چه خوب که آنلاینی چقدر عطر حضورت را حس می کنم چقدر خوب کاشکی جواب عشقم رو میدادی اصلا می گفتی نه

╭????????

ما را 

به غمِ عشق

همان عشق علاج است

 



:: برچسب‌ها: حافظ ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 5 / 12

و ساعت 4:53 بعد از ظهر


عشق عشق عشق چه مفهوم عجیبی دارد

عشق هرگز مطالبه نمی کند، همیشه می بخشد، عشق همیشه رنج می کشد اما هرگز آزرده خاطر نمی شود، عشق هرگز انتقام نمی گیرد.
“گاندی”



:: برچسب‌ها: حافظ ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 5 / 12

و ساعت 4:52 بعد از ظهر


دوستت دارم عزیز لحظه لحظه هایم دوستت دارم عشق زندگیم دوستت دارم بهترین و با شکوه ترین انتظارم

می شود روزی تـو را قدری تماشایت کنم
آنقدر محوت شوم درخویش پیدایت کنم

میشود روزی شوم مست از مِیِ لبهـای تو
بـا غــرورِ خستـه ام حـلِ معمـایـت کنم

میشود قـدری نشینی، محوِ دیدارت شوم
آمـدم تـا عـرصـه ی محشر تمنـایت کنم

علـتِ خلـقِ منی ای منشـاءِ احساسِ من
آرزو دارم کـه صدها بـوسه، بـر پایت کنم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 5 / 12

و ساعت 4:40 بعد از ظهر


سلام احسان جونم روز عشق ایرانی مبارک عزیزم تو فقط لایق عشق ام هستی و اینهمه انتظار و گریه و رنج و ….

زمزمه ی عشقت
خوش ترین ترانه ای ست
که به گوش جان می رسد
تازه شد نفسهایم
با هر نت این آهنگ
هم نوا می شوم با تو
تا بخوانم سرود عشق را
که این هم سرایی زیباترین
اثرعاشقانه است در دنیای موسیقی
و دوست داشتن تو
قشنگ ترین بهانه ی
تمام عاشقانه های من است
اصلا خودت بگو محبوب من
دوست داشتنت چند خط است
که هر چه خط به خط روی قلبم مینویسم
تمامی ندارد خطهای دفتر احساسم
تو واسه تپیدن این قلب همیشه بهونه ای
تو تنها خواسته ی من از خدایی
زمین هرجوری که بگذره مقصد من تویی
بودنت از نفسی که تو سینمه برام واجب تره
کنار تو بودن منو بیخیالترین و عاشق ترین آدم دنیا میکنه دوست داشتم بودی و ازت قول میگرفتم
قول میگرفتم که همیشه وفادار هم باشیم
تا آخرش مثل روز اول باشیم
????نشاط انگیز و جان افروزِ عشق است
????به  دیبایِ  غزل گُلدوزِ  عشق  است
????کدامین  روزِ  تقویمش  مهم  نیست
????برایم   دیدنِ  تو    روزِ  عشق  است
دوستت دارم
فقط یڪ جملہ نیست
عشقِ نابِ خفتہ در یڪ سادگیست
دوستت دارم گلِ بي ادعا
دوستت دارم تمامِ لحظہ ها



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 5 / 12

و ساعت 4:29 بعد از ظهر


اخ جان دلم چقدر کیف می کنم که آنلاینی ای جانم عزیز تک تک لحظه هام

نذر کردم در هر زندگی عشق من تو باشی فقط توووووووووووو



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 5 / 12

و ساعت 9:14 قبل از ظهر


سلام احسان چشم قشنگم خوبی عزیزم الهی من فدات بشم که آنلاینی بوس بروی ماهت عزیز دلم دوستت دارم تو عشق

میان این آدمهایی کـه 

می آیند و می روند 

یکنفر امـــــا 

یادش تا همیشه خواهند ماند 

 

و تا آخر عمــــر هربار که حرف عشق شود 

جز او به یاد کسی نخواهی افتاد ...

 

 

  

╰═•♥️◍⃟????═╯



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 5 / 12

و ساعت 9:9 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم شبت بخیر نگران کارت نباش فدای سرت من تو رو‌هزار بار بیشتر دوست دارم


ٺو خودِ منظره ی
عشقی و من محو ٺوام
بی بدیلی ٺو فقط
باش نڪَاهش با من
؏شـقِ ممنوعه میانِ
من و ٺو شڪل ڪَرفٺ
ٺو فقـط حبس دلم
باش ڪَناهش با من
دستان‌ام در تو گره می‌خورد
دستان‌ات در من می‌کاود
و در این تکاپوست
که به‌هم بافته می‌شویم
آن‌سان که چون صدایم می‌کنند
تو سر برمی‌داری
ترنم موزون نگاهت
پروانه ای می پروراند
در پیله ی اندوه
و آیینه در ترسیم نگاهت
عاجزانه؛ به خاکستر اعتقاد
نور میپاشد
شاید در آغوش خلوتم
موسیقی چشمانت
ترانه ای شد سوزناک
شوق تو
عادت خطرناکی ست
که نمی دانم چگونه از دست آن
نجات پیدا کنم
و عشق تو
گناه بزرگی ست
که آرزو می کنم
هیچ گاه بخشیده نشود
بودنت مثلِ
گذاشتنِ پاهاے خستہ و تب دارم
در آبِ سردِ رودخانہ است همانقدر دلچسب همانقدر لذت بخش همانقدر دوست داشتنی
دلم میخواد مثل پروانه
که دور گلش میگرده دورت بگردم
دلم میخواد مثل بارونی
که روح برگو به نوازش میگیره نوازشت کنم
دلم میخواد دستام مثل باد با موهات بازی کنه
دلم میخواد به قشنگترین حالت ممکن بغلت کنم
شاید مثل تار های بهم تنیده شده
شاید هم مثل گیاهی که دوره تنه
یک درخت رشد کرده و بهش پیچیده
می دانم رنگ چشمانمان فرق دارد
و خورشید در جغرافیای
تو گرمتر اسـت اما مهم نیست
بیا و تمام این ها را از یاد ببریم
دستانت را در دستانم بگذار می خواهم تنها چند قدم
میان مردم این شهر
میان شلوغی خیابان‌ها
تو را داشته باشم
لانگ دیستنس یعنی :
تو هیچ خیابونی باهم قدم نزدیم
ولی من بجاش تو کل کوچه های
این شهر به تو فکر کردم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 3 / 12

و ساعت 11:54 بعد از ظهر


احسان جونم الهی من فدات بشم عزیزم آنلاینی جان دلم

???????? آرزویم این ‌است ؛

   ???????? ڪہ دلت خوش باشد ...

     ???????? نرود لحظہ‌اے از ...

       ???????? صورتِ ماهت لبخند ...

          ???????? نشود غصّہ ...

            ???????? ڪَمی نزدیڪت ...

              ???????? لحظہ‌هایت ...

                ???????? همہ زیبا و قشنگ ...

                ???????? از خـدا مےخواه...

               ???????? ڪہ تو را ...

              ???????? سالم و ...

            ???????? خوشبخت بدارد ...

         ???????? همہ عمر ...

       ???????? و نباشی دلتنگ ...

     ???????? و بدانی ڪہ ...

   ???????? ڪَسی هست هنوز ...

???????? ڪہ تو را یاد ڪند ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌     



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 3 / 12

و ساعت 1:5 بعد از ظهر


سلام احسان جونم ای کاش عید بیایی مشهد ما با هم حرف بزنیم من منتظرت هستم که بیایی جان دلم

????????
مرا
به مهمانے شبِ چشمانت ببر
پیشڪشم به تو
ترنم باران است
دستهاے خالے ام را پس نزن
غرورت را بشڪن تن عریانِ ڪویر
همیشه تشنهٔ باران است
شب را
به خیال لالایی های
ناخدای خیالت دوختم
اما قرار است
صبح شود
مانده ام
بادبان عشق را
به دستان که بسپارم
دوباره شب شد و باید تو را بهانه کنم
تو را بهانه ی یک شعر عاشقانه کنم
همیشه بین تو با من زمان به قهر گذشت
گلایه از تو چرا؟ باید از زمانه کنم
دگر‌‌ به سینه ی من باز بر نخواهد گشت
اگر که سوی تو دل را دمی روانه کنم
برای اینکه به خانه به عشق برگردم
تو ای ستاره ی قطبی تو را نشانه کنم
پس از تو لانه ی‌ من هم به دست باد افتاد
بیا که گوشه ی آغوشت آشیانه کنم
بیا که با تو کمی درد دل کنم امشب
کنار من بنشین تا انار دانه کنم
شبیه موی تو شب های سرد طولانی ست
به انتها نرسد هر چقدر شانه کنم
و شمیم عطر عشق ات
مے لرزاند
چهار ستون دلم را
در سراب هوس
به بالینم بیا و بگذار از بند بند تنت
عبور ڪنم
و با احیاے لبهایت
معجزه ڪنم
در آغوشت
اے پرستار شبهاے دلتنگیم
تو را با خیالم به آغوش کشیدم
و بعد از آن
به هر کسی ،دست رد زدم
هر شب کمی از مرا با خودت داشته باش تا کسی از پشت حیاط خلوت ذهنش
به نگاهت چشم ندوزد ما بازیگران مشهور شهر می شویم
و عشق را
به ذرّات عناصر خلقت بدل می کنید گویی از ابتدا آسمان
شهر کوچکی بوده تا ستاره ها را
به دامان شب بدوزیم
و شاید ماه عاشق تر شود و هرگز از پشت پنجره ی اتاقم
دورتر نرود من با تاریکی میانه ی خوبی ندارم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 3 / 12

و ساعت 8:25 قبل از ظهر



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 809 صفحه بعد

.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by cheshmanabi ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




................................................ النازپوراسماعیلی ............................................. به صفحه اینستاگرام نقاشی ایرانی من بپیوندید: INSTAGRAM_IRANIAN1PAINTING ............................................. به صفحه اینستاگرام آشپزی من بپیوندید ... lnstagram- cheshmanabi ............................................... https://instagram.com/shayda_wear?igshid=10z6vflya9ey6 مزون مانتوی اینجانب دراینستاگرام عضو شوید ممنون




الناز پوراسماعیلی
















حافظ , دلنوشته غم فراق , دلنوشته لحظه قرار عاشقی , دلنوشته فراق , سهراب سپهری , مولانا , شعر , سخنان بزرگان , دلنوشته چشمان بی فروغ , آشپزی 2 الناز , جک , آشپزی الناز , دلنوشته غم فراق , مینیاتور , صنایع دستی ,




»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 146
بازدید دیروز : 470
بازدید هفته : 616
بازدید ماه : 17797
بازدید کل : 764427
تعداد مطالب : 24256
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ستاره امید

<-PostTitle->

<-PostContent->

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
[ ]
................................. ???????????????? ...........................

دانلود آهنگ
.............................

دانلود آهنگ
.................................

دانلود آهنگ
....................................

دانلود آهنگ
....................................

دانلود آهنگ
........................................

دانلود آهنگ
...........................................

دانلود آهنگ
.........................................

دانلود آهنگ
...........................................