پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تازه مرا آشنا کند
پاییز میرسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند
او میرسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است امسال از سفر
ابرهای تازه ببارد خدا خدا کند
او میرسد که باز هم عاشقش کند مرا
او قول میدهد که به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده ست
جز اینکه روز وشب بنشیند ودعا کند
شاید اثر کند و خداوند فصلها را
یک فصل را به خاطر او جا بجا کند
تقویم خواست که بهار من خزان شود
تقدیر خواست که عشق او شود تمام راه من
خش خش صدای پای خزان است یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کنید
:: برچسبها:
شعر,