از شنبه در گیر شدم و تا جمعه هم ادامه داره ببخش اگر احوالت رو نپرسیدم و باتو نتونستم صحبت کنم این هفته اینترنت خیلی خیلی هم
ضعیف بود خیلی دیر هم اتصال پیدا می کند چه خبرا خوبی عشق
خوبم حالت بهتر شد بعید می دونم هنوز حالت خوب باشه می دونم
خیلی بی مهری شنیدی ولی بیخیال بشو و به مسیرت ادامه بده
من مطمئن هستم که درست و شریف زندگی می کنی پس نگران
چی هستی این خستگی ها و ..واسه چی هست تو باید قوی باشی
و خسته نشی هاااااا مواظب خودت باش احسان گلم
راستی برایت بگویم که این هفته هفته خوبی نبود بخاطر اینکه از شنبه
تا جمعه در گیر هستیم شوهر دختر خاله مامانم فوت شدند و چه مرد
نازنین و ودوست داشتنی و دست و دلباز و خیلی خوش اخلاق و اهل
شوخی کردن و سر به سر همه گذاشتن چقدر همه فامیل دوستش
داشتند متولد 1330 بود هنوز سنی نداشت طفلی فوت شد به همین
راحتی اصلا مریضی نداشت فقط چند روز بوده سرماخورده بوده بعد
دکتر دارو میده یک قرص بهش می دهد که بعد باعث می شود که حساسیت داشته و همه بدنش میریزد بیرون و دهانش همه طبخال می زند بعد سکته
می کند می برندش بیمارستان که همونجا زندگی اش به پایان می رسد
ولی صد حیف که مرد خیلی واسش گریه کردم مرد بی نظیر و مهربانی
بود این کسی که دعوت شده میشود پدر خانم آقای مجید اخوان هست
خبرنگار واحد آنکارا هست طفلی دختر خاله مامانم دو تا بچه بیشتر نداره .
یک پسرش آمریکا هست و یک دخترش ترکیه جسد هنوز سرد خونه هست تا
بچه هایش برسد دیشب آقای اخوان و خانمش رسیدند و پریشب پسرش رسید وای نمی دونی چه حالی داشتند و فریاد می زدند خدا واسه هیچ
این داغ را نیاورد بقیه اش را بعدا تعریف می کنم چون بخوابم که صبح ساعت هشت صبح می خواهند خاکش کنند اول ببرند حرم و بعدا خواجه
ربیع دفن می کنند مامانم هم از شنبه تا امشب که دیگه بچه هاش اومدند
مامانم دیگه اومد خونه چون واقعا دختر خاله مامانم تنها بود من و خواهرم
که هم صبح و هم عصر هر روز می رفتیم ازش سر می زدیم مراقب مهمونها شون
بودیم بعدا ادامه رو باهات صحبت می کنم
:: برچسبها:
دلنوشته چشمان بی فروغ,