امروز دلم برای دیدنت قلبم کپک زده
تا پشت کوچه شما امروز تک زده
دیوار خانه ات بلند دستم نمی رسد
در زیر سایه های شب هر بار حک زده
حرفت حسابی است و من می دانمت چرا
اما برای خواندنت تصویر لک زده
یادم نمی رودتو را دیدار اول ات
جای نوازشت مرا دست تو را گرفته ام
گفتم برای تو شبی ای عشق اولم
در آسمان خالیم نام تو حک زده
رفتم سراغ خانه ات با حال دیشبم
دیدم که خانه نیستی قلبم ترک زده
:: برچسبها:
شعر,