نباشی جان دلم چقدر دلم برایت تنگ شده خیلی الهی من فدای روی ماها بشم که وقتی
عکس هآیت را می بینم چقدر قلبم روشن میشه انگاری خدا دنیا رو به من داده وای احسان
جونم چقدر موهایت را کوتاه کردی انگاری میخوای بری سربازی خخخخ ولی موی بلند بیشتر
بهت میاد لاغر شدی هااااا ای جانم عکست رو با سوگند دیدم دلم رفت آخ آخ چه قدر این سوگند
شیرین و با نمک ودوست داشتنی هست با اون موهای طلایی قشنگش از طرف من لپ هاشو بگیر و ببوسش
وای حتما چقدر کیف می کند با اون لوازم شیرینی پزی که برایش گرفتید از شیرینی هایی که درست کرده
با اون دستهای کوچلوش خوردی راستی داداش کوچلوش به دنیا اومده ای جانم راستی چقدر خوب که اونجا
رفتی تا از درد هم وطن ات با خبر بشی و دست خیر بهشون برسونی چه کار خوبی کردی ممنونم عشق
مهربون و خوش قلب خودم دوستت دارم عزیزم الهی دورت بگردم
سفرت بی خطر باشه عزیزم راستی این یک هفته که مسافرت بودم خیلی خیلی خیلی جایت خالی بود و
همه اش تو فکرت بودم تا ساری رفتیم اولش بجنورد یک روز خونه دوستمون موندیم و بعد رفتیم گرگان
خونه یکی از دوست های بابام رفتیم موقعی که کرمان بودیم با هم همکار بودند از موقعی که از کرمان
اومدیم مشهد الان نوزده سال شده و دوست بابام خیلی خوشحال شد وقتی رفتیم دیدنشون تازه یک
سالی بود از تهران اومده بود یک پسرش رو که صنعتی شریف خونده بود فرستاده بود برای دکترا امریکا
و پسر دیگرشون هم فوق لیسانس عمران داشت و همون گرگان در شهرداری مشغول به کار بود و
یک روزی گرگان بودیم و بعدش رفتیم گنبد پیش شاگرد دوست بابام که فرش فروشی داشت دوست بابام
چند سال پیش فوت شد خیلی مهربون دست و دل باز بود اولین باری که با بابام آشنا شد بابام ازشون
ده میلیونی جنس خرید و دوستش گفت برو هر موقع دوست داشتی و فرش ها رو فروختی برام پول بفرست
و بابام هم واسش پول میفرستاد این موضوع مال ده سال پیش بود ما رو به زور برد خانه اش یک غذای
محلی خیلی خوشمزه خانمش درست کرد به اسم چکردمه بود آنقدر این غذا خوش مزه بود که نگو بعدش
به عنوان هدیه به من کیف و قالیچه ترکمنی داد خدا رحمتش کند چقدر مرد بی نظیری بود جمعه هم عروسی
دخترش بود خیلی خانمش گفت وایستید عروسی بیاید ما فقط رفته بودیم که از اونجا قالیچه ترکمن بخریم
بعد از گنبد هم رفتیم ساری سه روز هم اونجا بودیم رفته بودیم پلاژهای ارتش رفته بودیم ساحل خبلی
خوب و خلوتی دارد و سویتی کنار دریا بود خیلی خوب بود من و مامانم و بابام و داداشم هر روز چهار ساعت
در آب دریا بودیم من و بابام عاشق آب هستیم جایت خالی خیلی خوش گذشت ولی خیلی یادت بودم فکر نکن
فراموشت کردم این دلم پیش تو گیره خیلی همه اش تو آب دریا تو رو صدا میزدم اژدریا تو رو خواستم
خیلی حال خوبه وقتی میرم شمال ای کاش کنارم بودی تا من از دوری ات ندیدنت دق نکنم امسال از اول
محرم امام حسین ع قسم دادم که امسال تو مال من بشی دو شبه میرم روضه خیلی دعایت کردم واسه عشقتون
بیشترو بیشتر راستی از اول محرم هم یکی واسه تو یکی واسه خودم زیارت عاشورا می خوانم به نیت اینکه
هر چه میخواهی بهت بدهد الهی راستی مبارک باشه که فیلم ات به اسکار راه پیدا کرد من مطمن هستم
که برنده اسکار شما هستید الهی راستی تولد آقای محمدی را بهشون تبریک بگو آلهی که بهترین ها
رقم بخورد و همراه با سلامتی و آرامش و خوشبختی و ...باشند راستی امسال هم نذر بچه های بهشت
امام رضا کردم چقدر خوشحالی بچه ها به دنیا می ارزد پارسال هم نظر اونها کردم تو آمدی مشهد و من
تونستم ببینمت امسال هم نذرقبولی دانشگاه کردم که هنوز نذرم را ادا نکردم تو همین اول محرمی امام حسین
کمک کرد
حاجتم رو داد و بالاخره ارشد مشهد قبول شدم در رشته هنر اسلامی قبول شدم و رفتم ثبت نام کردم
حالا قراره امام حسین ع امسال تو رو به من هدیه بدهد من دلم روشنه خیلی احسان جونم خیلی دوستت
دارم عزیزم مواظب خودت باش سفرت بی خطر باشه عشق مهربون من