ماه من قصه چرا آسمان را بنگر که هنوز بعد از صدها شب و روز
مثل آن روز نخست گرم و ابی و پر از مهر به ما می خندد یا زمینی
که دلش از سردی شبهای خزان نشگفت و نگرفت بلکه از عاطفه لبریز
شد و نفسی از سر امید کشید ودر آغاز پاییز از یاس سپید زیر
پاهایمان ریخت تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست ماه من قصه
چرا تو خدا را داری و من هر شب آرزویم همه خوشبختی و آرامشم توست
ماه من دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن کا آنهایی نیست که خدا را دارند
ماه من غم و اندوه اگر روزی مثل باران شد و یا دل شیشه ات از لب پنجره عشق
زمین خورد و شکست با نگاهت به خدا چتری از شادی باز کن و بگو با دل که خدا
هست خدا هست خدا هست هنوز***********
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق,