جان دلم کارهایت خوب پیش میرود بی تابانه منتظر دیدن عزیز جانم هستم
اون خنده های قشنگت و اون شیطنت ها و شوخی های بی نظیرت فدایت بشم
خوشمزه خوردنی من ...راستی دیروز چه استوری های جالبی گذاشتی چقدر
تامل برانگیز بود مخصوصا اولی واقعا بعد مرگمون کسی ما رو دوست داره که
بیادمون باشه این خیلی مهم هست امیدوارم آنقدر آدم خوب و پر نفوذی باشیم که
همیشه به نیکی آزمون یاد کنند الهی راستی جایت خالی صبحی رفتیم شاندیز
چقدر یادت بودم رفتیم گفتم مامانم یک باغ چهارهزار متری ارثیه شون رو فروختن
در شهرستان بود در شاندیز دنبال باغ می گشتن بالآخره یک باغ ۶۰۰ متری پیدا
کردند دیگه مامانم به اصرار به نام من و خواهرم و برادرم زدن من گفتم لزومی ندارد
مامانم گفت من دوست دارم این کار رو انجام بدهم دیگه خلاصه رفتیم امضا کردیم
و قولنامه کردند گفتم مامان و بابام عاشق زمین و خونه و مغازه خریدن هستن
همه اش دوست دارند سرمایه هایشان را درگیر ملک کننند میگن تا شمه اقتصادی
نداشته باشید نمی توانید ثروتمند شود اگر نه آدم با حقوق کارمندی و مغازه
نمی تواند اموال جمع کند من که عقیده داشتم خونه در کیش بخرند که بروند تفریح
کنند و کشورهای اروپایی بگردند و خودشان لذت ببرند من دلم نمی خواهد بعد
هزار سال که خدای نکرده پدر و مادرم رو نداشتم حسرت بخورم که چرا از اموالشان
خودشان خوب استفاده نکردند من می گویم آنقدر تا وجدانم ناراحت نباشد
لااقل بدانم که حرفم را گفته ام که بعدا حسرت باقی نماند مامان و بابای تو
هم همین مدلی هستند یا آدمهای خوش گذرونی هستند مامان و بابای من
همه اش چهار بار مکه رفتند یکی اش حج واجب بود و سه تای دیگر عمره
رفتند و یک بار کربلا و یک بار سوریه و یک بار دوبی و چهار بار هم کیش و اکثر شهرهای ایران
را رفته اند بعضی شهرها هم چندین بار کل مسافرت مامان و بابای من
همین قدر بوده و من خیلی ناراحتم دوست دارم یکسره مسافرت باشند
و اصرار هم بی فایده هست مثلا مامان و بابای من اصلا بچه هایش
را تنها نمی گذارد میترسند لو لو بخوردمون خخخخ راستی سحری تن ماهی
با برنج خوردم و افطارجوجه کباب با ماقوت شله خوردیم جایت سبز عزیز مهربونم
راستی بالاخره عصری قرآن رو کامل تمام کردم هر سال یک قرآن دور می کنم
در ماه رمضان به نیت گره باز شدن عشقمون دعا می کنم الهی آمین
احسان جونم مواظب خودت باش می بوسمت قند عسلم خوشمزه دوست
داشتنی
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,