حضرت یار....
شبِ من باش،
با آغوشی بلند و باز.....
سکوت باشد
"من باشم و طو باشی و عشق
هرم نفسهایت به روی لبان تشنهام
نغمهیِ زندگی بخواند
اصلا میدانی؟
"تو که باشی شب از نفس می افتد".....
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|