دلم بدجور بیتابی میکند
اصلاً آرام و قرار ندارد
هی انتظار میکشد
هر لحظه اصرار دارد بگوید:
صدای پای تو را میشنود
رو به آینه میایستم دوباره
لبخند میزنم میگویم:
به گمانم بازهم خیالات بَرَش داشته
حتم دارم از دلبستگی و رفتن پاییز است
اما چشمهایم، چشمها که دروغ نمیگویند
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,