همیشه تو روز تولدم حس غریبی داشتم ولی امسال حال و هوام یه چور دیگر است یکی میگفت هر وقت
فرشته ها می آیند بگذارند روی زمین و بروند هر آرزویی که داشته باشی بر آورده میشود و من سالهاست
یکی از آرزوهایم که سالهاست که به واسطه اش حاضر بودم هر سختی رو تحمل کنم شاید برای همه به ظاهر مسخره
بیاید ولی من با این امید و آرزو سالها زندگی کردم ولی هنوز آرزویم بر آورده نشده فکر کنم یه کم نه خیلی زیاد صبر
میخواهد همیشه وقتی می خواهم شمع شمع بزرگتر شدنم را فوت کنم یاد آرزوهام می افتم که چقدرشان بر آورده شده
و چقدرشان مانده ولی آرزوهایم همچنان وجود دارند ولی یک آرزویی که اگر در زمان خودش می گفته میشد شاید باعث عوض
شدن زندگیم میشد شایدم اصلا اتفاق خاصی نمی افتاد ولی وقتی به این 6سالی که خیلی اتفاقات در فکر و ذهنم افتاد که در
رشد فکری ام تاثیر گذاشت هر سال که می گذرد روی آرزوهایم جدی تر و قاطع تر قدم بر می دارم ولی امروز میخواهم دیگر کلید
دلتنگی ام و غمهایم را به خدا تحویل بدهم و فقط و فقط به او توکل و تکیه کنم میخواهم به او اعتماد کنم و از همه مهمتر هی به خودم
تکرار کنم که چقدر زندگی پر ارزش هست و با تمام وجودم از خدا به خاطر نعمتهایی که به زیر پاهایم ریخته سپاسگذار باشم خدایا
ازت میخواهم کمکم کنی خدایا ازت سلامتی آنهایی که دوستشان دارم که خودت خوب میدانی زندگی کردن بدون آنها برایم غیر
ممکن است خدایا کمکم کن تو همه چی......................تو فکرم ..ذهنم..جسمم...زندگی ام.....هدفها و آرمانهام.........و از همه
مهمتر امتحانهایی که ازم میگیری ودر آخر ای خدا یادت باشد یادم بیاوری که همیشه داری نگاهم میکنی ای خدا یادت باشد یادم
بیاوری که همیشه دوستم داری حتی که وقتی تنها هستم و فقط با این شرط می توانم به خودم اجازه بدهم که بگویم
تولدم مبببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببارک
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,