بی تو اینجا همه در حبس و تبعیدند
سالها هجری و شمسی همه بی خورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشمهای نگران آینه ی تردیدند
نشد از سایه ی خود هم بگریزید دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
بازهم نام و نشان تو زهم پرسیدند
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند درا یینه به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی ب جمال تو خوش است
فصلها را همه با فاصله ات سنجیدند
تو بیایی همه ساعت ها و ثانیه ها
از همین روز همین لحظه همین دم عیدند
(قیصر امین پور)
:: برچسبها:
حافظ,