عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری
که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه
نهادی تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجره ی باز کجا
من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقت آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی و من دلداده به آهی
بنشستیم تو در قلب و من خسته به چاهی
گنه از کیست از آن پنجره ی باز از آن لحظه ی آغاز
از آن چشم گنه کار از آن لحظه دیدار
کاش میشد گنه پنجره و لحظه و چشمت همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب
تو را یک نظر کوی عشاق ببینم
(فریدون مشیری)
:: برچسبها:
حافظ,
|