اتش عشق تو در جان خوشترست جان زعشقت اتش افشان خوشترست
هرکه خوردازجام عشقت قطره ای تاقیامت مست وحیران خوشترست
تاتوپیدا امدی پنهان شدم زانکه با معشوق پنهان خوشترست
درد عشق تو که جان میسوزدم پرهمه زهرست ازجان خوشترست
دردبرمن ریز ودرمان مکن زانکه درد تو زدرمان خوشترست
می نسازی تا نمی سوزی مرا سوختن درعشق تو زان خوشترست
چون وصالت هیچکس روی تو نیست روی دردیوار هجران خوشترست
خشکسال وصل توبینم مدام لاجرم در دیده طوفان خوشترست
همچو شمعی در فراقت هرشبی تا سحر عطار گریان خوشترست
(عطارنیشابوری)
:: برچسبها:
مولانا,
|