مابه حقیقت ساعتها شهادت نداده ایم جز به گونه این رنج ها
که عشق های رنگین آدمیان بی نصیب برده ایم چونان خاطره ئی
هریک در میان نهاده از نیش خنجری با درختیبااینهمه ازیاد مبرکه ما
من وتو انسان را رعایت کرده ایم خود اگر شاهکار خدا بود یانبود
وعشق را رعایت کرده ایم درباران به شب به زیر دو گوش مادر فاصله ئی
کوتاه ازبسترهای عفاف ا روسبیان به اعلام حضورخویش آهنگ های قدیمی
باسوت میزنند دربرابر کدامین حادثه آیا انسان را دیده ای با عرق شرم برجبین اش
انگاه که خوش تراش ترین تن ها را به سکه ای سیمی توان خرید
مرا دریغا دریغ هنگامی که به کیمیای عشق احساس نیاز می افتد
همه آن دم است فلب ام را در مجری ی کهنه ئی میکنم پنهان
در اتاقی که دریچه اش نیست از مهتابی به کوچه تاریک خم میشود
وبه جای همه نومیدان میگریم آه با اینهمه این قلب در به در ازیاد مبر
که ما من وتو عشق را رعایت کرده ایم از یاد مبر
(احمد شاملو)
:: برچسبها:
مولانا,