بخاطر تو خورشید را در قاب می کنم و بر دیوار دلم میزنم به خاطر تو اقیا نوسها را در فنجانی نقره گون جای میدهم بخاطر تو کلماتم را به باغ های بهشت پیوند می زنم به خاطر تو دست هایم را
آیینه میکنم و بر طاقچه یادم می گذارم بخاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و
آسمانهای دور دست چشم پوشید به خاطر تو میتوان به ستاره ها محل نگذاشت
به خاطر روی زیبای تو بود که نگاهم به روی هیچکس خیره نماند به خاطر
دستان دور پر مهر و گرم تو بود که دست هیچکس را در هم نفشردم
به خاطر صدای دلنشین تو بود که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
عزیز من عشق را در تو و تو را در دل و دل را در موقع تپیدن و تپیدن را بخاطر تو دوست دارم
من فریاد را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر و بستر را برای اندیشیدن
به تو دوست دارم من بهار را به خاطر شکوفه هایس زندگی را به خاطر
زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|