*خانه دوست کجاستدر فلق بود که پرسید سوارآسمان مکثی کرد
*رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
*وبه انگشت نشان داد سپیداری وگفت نرسید به درخت
*کوچه باغی ایست که از خواب خدا سبزتر است
*ودر آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
*میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد
*پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل
*پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
*در صمیمیت سیال فضا خش خشی میشنوی کودکی می بینی
*رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور واز او میپرسی
*خانه دوست کجاست
(سهراب سپهری)
:: برچسبها:
سهراب سپهری,