با من بیا زیبای من تا عشق مهمانت کنم
دردی اگر داری بگو تا با عشق درمانت کنم
آرامشم را بیخیال امشب به ساز من برقص
پاسخ بگو پلکی بزن تا مست و حیرانت کنم
بنشین فقط حرفی بزن حتی به نرخ عمر من
جانم فدایت خنده کن تا ماه ارزانت کنم
ترسو ترین ترسای تو قید قوانین را زده
همراه شو تا آشنا با شیخ صنعانت کنم
سیاره ی. زیبای من دور تو گردش میکنم
خواهی تو را زیباترین کیوان کیهانت میکنم
اسطوره مهر و وفا بی شک تو هستی خوب من
با من بمان تا سرتر از تاریخ ایرانت کنم
در حسرت این لحظه ها یعقوب دیدارت کنم
حالا که هستی صبر کن تا عشق مهمانت کنم
:: برچسبها:
شعر,