نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود
ثانیه گم بشود عقربه ها گیج شود
دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود
ترسم این است از این خانه دلت قهر کند
قصه ها کم بشود فاصله فرسنگ شود
نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود
دل شکستن نکند مایه فرهنگ شود
نکند شاخه ی لرزان بشود شانه ی تو
هق هق گریه ی بند آمده آهنگ شود
تلخی قهوه ی لبهای تو ز جرم بدهد
لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود
وای اگر در دل و با گریه گریه هماهنگ شود
وای اگر در دل شهریور زمستان بشود
قلب بی عاطفه ها یکسره از سنگ شود
:: برچسبها:
حافظ,