گاهی سرکی بکش به ایوان دلم
گاهی به سلامی بشو مهمان دلم
پرچین دلم خار ندارد نهراس
یک خنده بچین از سر گلدان دلم
هر خنده که از من به لبت بنشیند
یگ غنچه بروید به گلستان دلم
در سینه ندارم به جز از عشق نشان
جز عشق نبوده گل بنیان دلم
در باغ دلم تیغ به پایت نرود
آسوده روان باش به میدان دلم
این مزرعه از بذر حسادت خالیست
جز مهر نکارد هیچ دهقان دلم
گاهی سر راهت به سراغم باز آی
تا کوک شود نغمه ی شادان دلم
هر وقت بیایی به سراغم نیکوست
چون با تو تمام است هجران دلم
این عمر گران در گذران است بیا
از حاصل آن مست شویم عهد کنیم
جز باده ننوشیم به دامان دلم
:: برچسبها:
شعر,