بیا شبیهه دو حبه قند شانه به شانه دل به چای بزنیم آنقدر
دور سر هم بگردیم که ندانم این شیرینی بیشتر از کداممان
است نترس پس این سر گیج ی تلخ حل شدنی عاشقانه هست
آخرش هر دو آهسته از این که تو منی یا من تو کف استکان
آرام می خندیم خیال کن وسط دریا گم شده ایم موج اول من
تو ی گوشت دوست داشتن را می گویم و موج دوم تو چشمهایت
را ببند و محکم دستهام را بگیر زود باش قایق از راه رسید
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|