سلام عزیز مهربون خوبی خسته نباشی و تک تک دوستانت خسته نباشند
میگن نگید خسته نباشید بگید خدا قوت منم بهت میگم خدا قوت
خوبی خسته کارهات نباشی جون دلم خوشحالم که می بینم
داره برنامه ات عالی میشه و خستگی چند ماهه ات در میشه
خدا رو شکر منم واست دعا میکنم راستی از وقتی که لاغر کردی
چقدر کت و شلوار جلیقه بهت میاد امشب که خیلی کت و ستش
قشنگ بود عزیزم چقدر نمکی شده بودی وای عزیزم ممنون که
تصویر پشت سرت عوض شد چقدر آرامش بخش و عالی شد
دستتون درد نکنه راستی چقدر از دست کارهات خندیدم مخصوصا
موقعی که آقای جوان اومده بودند چه با نمکه و پر انرژی هستند
خدا حفظشون کنه اگه هر روز آقای جوان و خانم بختیاری و آقای
رضا رفیع رو پشت صحنه بیاری فوق العاده قبل برنامه انرژی میگرید
البته این عزیزان رو دست تو بلند شدند یعنی امشب اینا برنامه رو بهم ریختند
از بس جذاب و با نمک هستند خیلی خندیدم راستی چه قیافه آقای
پیوندی تغییر کرده راستی مو کاشتند البته اگه فضولی نباشه یا موهاشون
رو رنگ کردند این طور معلوم میشه خدا حفظشون کنه واقعا اگه تو
ماه عسل ایشان نباشه کارتون لنگ میمونه راستی من باید ازت
عذرخواهی کنم بهت گفتم میرم حرم به نیتت واقعا نتونستم برم
عمو جانم اومد خونمون گفت الناز حتما باشی که من میخوام بیام
ببینمت واسه همین رو دروایسی گیر کردم نشد برم ببخش بقولی
کردم انشاالله امروز میرم ظهر یا عصر هر موقع که برنامه ات میخواد
شروع بشه من همیشه یک روز قبل میرم حرم که به امام رضا بگم که
کمکت کنه البته اگه دعای من لایق تو باشه راستی خیلی خوشحالم
دو شبه که دارم روی ماهت رو می بینم نمیدونی چقدر آروم
یک حس عجیبی که هیچکس جای من نیست که درکش کنه
عصری داشتم واسه خواهرم با کلی ذوق تعریف میکردم
راجب به تو اونم کلی زد تو پرم خیلی خواهر خوبی هست
همه جوره پشتم هست تو هر کاری کمک خواستم کمکم کرده
نمیدونم چرا باور نمیکنه این عشق واقعیست و هیچ خیالی نیست
میگه این مسئله امکان نداره که ....منظورش اینه که میگه این
حس یک طرفه است آره راست میگه میدونم باز دیوونه شدم
نمیخوام ناراحتت کنم اصلا خدا خودش میدونه که من نیتم چیه
ولی خواهرم که چه میدونه درد عشق چیه اصلا آدم اگه بخواد
کسی رو نفرین کنه باید بگه الهی عاشق بشی بگذریم .....
خواهرم میگه اگه راست میگی بهش بگو پنجشنبه یا جمعه
پیراهن آبی فیروزه ای بپوشه آخه من چه جور ی باید
به تو جسارت کنم و بگم که رنگ پیراهنت این رو بپوشی
گفته اگه پوشید من تسلیم حرف توام واست هر کاری می کنم
اگه نه دیگه از سال 95 قید عاشقی رو بهت بزنم آخه تو بگو
مگه اونی که عاشقشی رو میشه فراموش کرد مگه میشه
ازش دل کند مگه میشه فقط باید از خدا کمک گرفت خداخدا خدا
ببخش بخدا نمیخواستم عزیزم مهربونم رو ناراحت کنم میدونم
باز دیوونه شدم ببخش من رو شرمنده عشق من که ازت درخواست
بی منطق و غیر معقولی رو میکنم تو هر جور که دوست داری
تصمیم میگیری من نیامدم که با عشقم تو رو اسیر خودم کنم
باز هم ببخش اگه ناراحتت کردم همین که اومدی که می بینمت
خیلی خوشحالم خدایا شکرت شکر
:: برچسبها:
دلنوشته چشمان بی فروغ,