میکنم عزیزم برنامه اش خوب و پر مخاطب شد و بهترین چهره شدی خیلی خداروشکر
باید بگی الهی شکر خیلی خدا بزرگ و مهربونه اصلا هم به بنده های
حسود کاری نداره الهی همیشه موفق و سلامت باشی نگی فراموشت
کردم نه خیالم از بابت تو راحته و تو داری خستگی در میکنی و برنامه
ات هم بخیر و خوشی تموم شد الهی شکر اینروزها ولی من خیلی درگیرم
بابای عزیزم رو دو روزه آوردنش تو بخش خداروشکر بهتر هر روز صبح میریم دوباره عصر میریم همش کنارش هستیم میرم کمکش میکنم لباسش
رو تعویض کنه غذا رو کمک میکنم بخوره سرش رو شونه میکنم ولی خیلی
روزهای تلخ و پر از استرس و اضطرابی رو گذروندیم الان دکترها گفتن
دو تا رگ که از دو جهت گرفته با آنژیو پلاسی باز کردند ولی دکترش گفت
باید بمونه تو بیمارستان تا تحت نظر خودم باشه حالا معلوم نیست امروز
صبح مرخص کنند یا نه اگه نه هنوز باید بمونه انقدر جایش تو خونه خالیست
که نگو خیلی لحظات سختی رو میگذرانیم مجبورم خودم رو قوی نشون
بدم چون مامانم و بقیه به روحیه نیاز دارند اگه من بشینم و گریه کنم و تو
خودم باشم که کاری درست نمیشه ولی خیلی سخته که ناراحتی رو مخفی
کنی وقتی با خواهرم میریم بیمارستان به بابام روحیه میدیم و میگیم فرض
کن اومدی یک هفته هتل میگه چقدر شبیهه هم هستند واسش دعا کن که
بسلامتی بر گرده هر چه زودتر خونه که جایش خیلی خیلی خیلی خالی است
داداشم که تو خودش است از شدت استرس معده اش بهم ریخته باز شب که
میآیم خونه باز داداشم رو دلداری میدیم و میبریمش بیرون چقدر سخته که
عزیز آن زندگیت ناراحتن دیگه بعضی موقعها پیش میاد و آدم باید قوی
باشه هی باخودم تکرار میکنم تو هم که نمی بینم تا آروم بشم و حضورت
تو زندگیم خیلی خالی است و دلم برات خیلی تنگ شده راستی ویژه برنامه
عید فطر خیلی خوشگل بود چه کت و شلوار خوشگلی پوشیده بودی و
انگشترت هم خیلی شیک بود وای اون ماهه که گل چیده بودید خیلی
خوشگل بود وای چه کیک خوشگلی بود همه چی خوب بود ولی
خیلی برنامه غمگین بود خیلی شاد نبود راستی دستت درد نکنه
اونایی که آرزو داشتند بیان ماه عسل آوردی خوشحال شدن و
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,