فردا راس ساعت بارش باران
برایت پیاله ای از عشق خواهم آورد
یک جرعه نفس تازه
یک خرمن گل یاس که به جوانه نشسته
تو فقط دستانت را زیر این
همه زیبایی آرام بگیر
می خواهم
از لا به لایه انگشتانت
عشق بچکد
تا تمامی مسیری را که نه می توان رفت
نه می توان بود
برایت جوانه های امید بکارم
شاید
در اینجا عشق را برایمان معنای درستی نکرده اند
اما میدانم
هنگام بارش باران
و رویش گلها تو خواهی آمد
تا برای فسیل شکسته دلم
تابستان را زیباتر نقاشی بکشی
جان دلم
اگرسهم من ازچشمت اسارت بردن دل بود
من این حبس واسیری را به صدجان آرزو دارم
گاهی یک جهان فقط با توووووووووپُر میشود????
یه وقت هایی می خوام دنیا رو نجات بدم؛ یه وقت هایی حوصله نجات دادن خودم رو هم ندارم. یه وقت هایی همه رو می خندونم؛ یه وقت هایی هم می شم برج زهرمار. یه وقت هایی می رم عروسی گریه ام می گیره؛ یه وقت هایی می رم مجلس ختم خنده ام. یه وقت هایی سطحی می شم یه وقت هایی عمیق. این منم. هر ثانیه در حال تغییر. ولی یه چیزی همچنان در من ثابت مونده این که خیره شم به یه نقطه و از خودم بپرسم چرا؟
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|